![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
از مهدی نوفلی هاشمی روایت شده است که مامون علمای ادیان دیگر را جمع کرد تا با امام رضا (ع) مناظره کنند . مهدی نوفلی می گوید در حضور امام به تفسیر و آموزش مشغول بودیم که خادم ایشان ، یاسر آمد و گفت : (( امیرالمومنین سلام می رساند و می گوید اهل ادیان و متکلفان را از همه ملتها گرد آورده ام که فردا صبح با آن ها گفتگو کنی و اگر کرامت داری بر خود شفقت روا مدار . ))
حضرت فرمودند : (( به مامون بگو قصد تو را می دانم و فردا خواهم آمد . )) چون یاسر رفت حضرت رو به نوفلی کرد و پرسید : (( به نظر تو اسباب و علت این دعوت چیست و او چه قصوری دارد ؟ )) نوفلی پاسخ داد : (( می خواهد امتحان کند شما را و دوست دارد و دوست دارد اندازه علم و کمال شما را محک بزند و او اصحاب مقالات و متکلفان و حتی اهل شرک را گرد آورده است تا با شما مصاحبه کنند و با هزار مغلطه کار را دشوار گردانند شاید که در تنگنا قرار گیرید . ))
امام لبخندی زد و گفت : (( ای نوفلی آیا می ترسی دلیلی بیاورند که من پاسخ گفتن نتوانم ؟ )) نوفلی گفت : (( به خدا که چنین گمانی به شما نمی دهم و می دانم که خداوند شما را بر ایشان پیروز خواهد کرد . ))
امام گفت : (( نوفلی می دانی که مامون چه وقت از عمل خود پشیمان خواهد شد ؟ آن گاه که با دلایل خودشان و از کتاب آسمانی خودشان آرای ایشان را رد کنم و مامون خواهد دانست که مکر هایش بی اثر بوده و سر افکنده خواهد شد . ))
چون صبح شد قهل بن سهل آمد و از امام پرسید : (( جماعت گرد آمده اند رای شما چیست ؟ )) امام فرمود : (( برو که من بعد از تو می آیم . )) سپس وضو ساخت و ما همراه او رفتیم و وارد مجلس مامون شدیم و دیدیم امیران لشکر و بزرگان قوم و علمای عالم را گرد آورده است . مامون رو به عالم مسیحی کرد و گفت : (( ای جاثلیق ! این پسر عم من علی بن موسی بن جعفر و از اولاد فاطمه (س) و علی (ع) است . دوست دارم که با او مصاحبه کنی و طریق انصاف را پیش بگیری . )) جاثلیق گفت : ((ای امیرالمومنین ! چگونه مصاحبه کنم با کسی که از کتابی دلیل می آورد که من منکر آن هستم و از پیامبری می گوید که من به او ایمان ندارم . )) امام فرمود : (( اگر حجت و دلیل از انجیل برایت بیاورم آیا اقرار و اعتراف می کنی ؟ )) هنرانی پاسخ داد : (( آری به رغم میل خودم قبول خواهم داد . )) امام فرمود : (( هرچه خواهی بپرس )) جاثلیق پرسید : (( چه می گویی در پیامبری عیسی (ع) و کتاب او ؟ آیا آن دو را انکار می کنی ؟ )) امام فرمود : (( من اقرار می کنم به پیامبری عیسی (ع) و کتاب او و آنچه که بشارت داد به آن امت خود را که حواریون هم به آن اقرار کردند ولی قبول ندارم نبوت کسی را که اقرار نکرد به پیامبری و نبوت محمد (ص) و به کتاب او و بشارت نداد به آن امت خود را . ))
جاثلیق گفت : (( آیا احکام به دو شاهد عامل اثبات نمی شوند ؟ )) - آری این چنین است هنرانی گفت : (( پس با دو شاهد از غیر امت پیامبر قول خود را اثبات کن . )) امام فرمود : (( اینک از در امناف بر آمده ای . آیا دو شاهد از قبل عیسی بن مریم را قبول داری ؟ )) جاثلیق گفت : (( اگر عامل باشند آری . )) - در حق یو حنای دیلمی چه می گویی ؟ - او کسی است که نزد مسیح دوست ترین است - آیا عله پذیری اگر کسی انجیل را بر تو قرائت کند و در آن نبوت پیامبر بشارت داده باشد ؟
هنرانی پذیرفت و آن گاه امام آیه ای از انجیل را در تایید نبوت پیامبر خواند و تفسیر کرد . جاثلیق گفت : (( من آنچه را که در انجیل است انکار نمی کنم . )) امام فرمود : (( گواه باشید بر اقرار او . )) جاثلیق پرسید : (( مرا به حواریون عیسی بن مریم خبر ده . ))
حضرت فرمود : (( ایشان دوازده تن بودند و دانشمند ترینشان لوقا بود . اینک سوالی دارم پیش از عیسی بن مریم ، الیاس پیامبر روی آب راه می رفت و مرده زنده می کرد و کور مادرزاد را خوب می کرد ولی امت او وی را خدا نگفتند و احدی او را نپرستید و همچنین است حزقیل پیامبر که سی و پنج هزار تن از جوانان بنی اسرائیل را زنده کرد و کسی او را خدا ننامید . ))
سپس رو به عالم یهودی کرد و چند آیه از تورات برایش خواند تا تصدیق کننده سخنانش باشد و آن گاه مثال از روزی آورد که علی (ع) به امر پیامبر به قبرستانی رفت و نام کسانی را با صدای بلند خواند و ایشان از گور بیرون آمدند و کور و دیوانه را درمان می کرد و با حیوانات و مرغان سخن می گفت و کسی او را خدا نگرفت چگونه است که شما عیسی (ع) را خدا می دانید ؟ و نیز داستان مرغان و حضرت ابراهیم (ع) را تعریف کرد و گفت : (( باز کسی او را خدا ننامید . )) هنرانی با این همه دلیل و حجت از سخن گفتن باز ماند و دیگر علما نیز با امثال این دلایل از پاسخگویی در ماندند .
برچسب ها : شیوه , مقاومت , در , برابر , دشمنان , امام , موسی , الرضا , رضا , ![]() ![]() ![]() موضوعات
![]() ![]() ![]() همراه رهبر |
|